به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، هجدهم مرداد، روز ملی بزرگداشت شهدای مدافع حرم است. روزی که به یاد شهید قهرمان مدافع حرم، «محسن حججی» به این عنوان در تقویم کشور ثبت و ماندگار شد. شهید دلیری که در زنجیر و به سوی قتلگاه مزدوران خبیث تکفیری و جانیان آدمخوار سلفی، لبخند بر لب و در منتهای عزت و اقتدار، به استقبال شهادت رفت و ترس و تسلیم را زیر پای اراده و ایمان بزرگش گذاشت و هیبت دوزخی اهریمنان داعشی را بر بلندای روحش تحقیر کرد.
چنان حبیب مظاهر، مدافع حرمم...
نسل نوین فرزندان و شاگردان مکتب جهاد و شهادت امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای، همانانند که امام راحل در آخرین سال حیات خود از آن به «تشکل بسیجیان جهان اسلام» تعبیر کرد: «بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بینشانی گرفتهاند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نمودهاند.»
آخرین شب «محسن حججی»
یکی از فرماندهان جهادی در سوریه از آخرین شب شهید حججی میگوید:«شب قبل از 16 مرداد سال 93 برای سرکشی به مناطق عملیاتی به نقطهای رفتم که محسن حججی هم آنجا حضور داشت. از دور مشاهده کردم یک بیل مکانیکی مشغول کار است تا خط را تثبیت کند. خبری از تجیهزات بیشتر نبود. سری به نیروهایی زدم که آنجا حضور داشتند و گفتم با این وضعیت امنیت اینجا خیلی کم است و موقعیت طوری نیست که از ورود انتحاریها جلوگیری کند.
همه آنها غیر ایرانی بودند جز یک نفر که از صحبت کردنش متوجه شدم. پرسیدم تو ایرانی هستی و به خاطر مسائل امنیتی بهتر است اینجا نباشی (آن روزها ربودن اسیر ایرانی برای داعشیها ارزش زیادی داشت و در دستور کارشان بود). اما هر چه اصرار کردم قبول نکرد با من برگردد عقب. گفت اینجا مشغول تعمیر چند تانک است و اگر بخواهد به عقب برگردد مجبور است 60 کیلومتر بیاید و مجدداً صبح 60 کیلومتر دیگر برگردد همین منطقه برای ادامه کارش.
ابو امین میگوید: هر چه به آن جوان اصرار کردم راضی نشد با من بیاید و گفت خیلی خسته هستم و همینجا گوشهای میخوابم. جالب اینجاست که تنها فردی که فردای آن روز ماند و اسیر شد همان یک ایرانی یعنی محسن حججی بود.»
خطوط قرمز دور حرم ز خون من است...
شهید حججی در برههای چنین شجاعتی از خود نشان داد که خیلی از خواص حتی دچار این ابهام بودند که اصلاً چرا ما باید به سوریه برویم؟ این جنگ چه ربطی به ما دارد؟ اما همین دلیریها و شهادت طلبیها رفته رفته به همه ناباوران و ناآگاهان ثابت کرد که محور راهبردی مقاومت، اگر نبود، امروز نه فقط منطقه که ایران هم امنیت و ثبات نداشت و حرامیان داعشی در کنار آمریکا و صهیونیسم، حلقههای اسارت را دورتا دور جهان اسلام تنگتر کرده بودند.
سخن سردار شهیدان مقاومت و اسطوره مدافعان حرم، شهیدالقدس، حاج قاسم سلیمانی گویای این حقیقت است که: «امروز قرارگاه حسینبن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص)»
مثل یک کوه، با صلابت!
زهرا عباسی، همسر شهید حججی در مصاحبهای با جامجمآنلاین گفت: «به چشمهای شوهر من نگاه کنید، اصلاً ترس در این چشمها نیست. همهاش شجاعت است، دلیری است، محسن توی این عکس مثل کوه با صلابت است.» مردم، از دریچه چشم های مغرور و بی شک و شکست او، همه عظمت روح مدافعان حرم را دیدند و نسل دوم شهیدان ما را که همه حاصل سالهای پس از انقلاب و حتی پس از فقدان امام (ره) بودند، شناختند.
روحیهها همان و وصیتنامهها همان... همان معرفت و معنویت، همان یقین و باور، همان خلوص و خداجویی، همان ولایت پذیری و عشق به شهادت، همان دوری از دنیا و بی اعتنایی به تعلقات مادی و جلوه ها و ظواهر زندگی روزمره... و حججی با مظلومیت و با شهادت غریبانهاش، حجت همه مدافعان مظلوم حرم شد.
عمریاست شب و روزم را به عشق شهادت گذراندهام...
بسم الله النور…
هرگز نمیمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جدیده عالم دوام ما…
چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیک تر می شوم قلبم بی تاب تر می شود…نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم…نمی دانم چگونه خوشحالی ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم…
نمیدانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند… بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است…
عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام… و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم…
خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم…
همسر عزیزم زهرا جانم
اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلیام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد. مبادا بیتابی کنی، مبادا شیون کنی، صبور باش و هر آن خودت را در محضر حضرت زینب بدان. حضرت زینب بیش از تو مصیبت دید.
اگر شهید شدم تا جایی که اجازه داشته باشم؛ شفیعتان خواهم بود.
آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند:
غصهی حجاب من را نخوری بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز…
خودتان را برای ظهور امام زمان روحی و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
اللهم عجل لولیک الفرج
محسن حججی
نظر شما